هیربدهیربد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

هیربد هدیه ی خدا در کریسمس

الان دیگه هیربدجونی برای خودش ماشالله مردی شده ، خواهرش هم دیگه نمیرسه به وبلاگ برادرش سربزنه الان هم بادیدن وبلاگش تمام خاطراتم زنده شد❤️

ورود به هشت ماهگی گلکم مبااااارک

        عزیزم خبر خوب جدیداین که هفت ماهت تموم شده و بسلامتی وارد هشت ماهگی شدی  این روز زیبا مصادف شده با عید فطر و این اولین عید فطریه که خدای خوب و مهربون شما رو به ما هدیه دادن .   مامانی هم به همین مناسبت یه کیک خوشمزه با طعم آناناس برامون درست کردن جای همگی خالی.راستی عید همه مبارک و طاعات و عباداتتون قبول.   این روزها بعضی از کارات واقعا شیرینه و ما کلی بهشون می خندیم .یکی از این کارها شب نوزدهم ماه مبارک رمضان بود که وقتی مامانی داشتن از تلویزیون دعای جوشن کبیررو گوش می دادن تو هم با تلویزیون هم صدایی می کردی و آواز میخوندی هر چی بهت میگفتن ساکت باشی اصلاًگوشت ...
9 شهريور 1392

عکس من و هیربد وسفر تهران

عزیزم این چندروزنتونستم تو وبلاگت مطلب بگذارم آخه رفته بودیم تهران توهواپیما که اصلا اذیت نکردی و بیشتر خواب بودی ولی تو مسافرت کلی اذیت شدی چون شدیدا تب داشتی وهرچی میخوردی حالت بهم میخوردفقط شیره مامانی رو میخوردی خلاصه کلی گریه کردی دکترم بردیمت گفت شاید ویروس تو بدنت باشه ولی بعد ما گفتیم شایدم داری دندون درمیاری آخه دستت همش تودهنت بودو آب دهنت می ریخت رو لباست ولی خدارشکر زود خوب شدی چندتا از عکسای خودم وهیربدومیذارم       این عکساماله توی هتله بقیه ی عکسا ماله قبل سفره اینم عکسه هیربد با عروسکش محمد محمد جون تو چرا کچلی ؟  عیب نداره ناراحت نباش الان کلت رو ماچ میکنم موهاش درمیاد &nb...
9 شهريور 1392

ماه مبارک رمضان

عزیز دلم این اولین ماه رمضانیه که خدای مهربون تورو به ما هدیه داد. امیدوارم سال های سال بتونی به سلامتی این روزهای قشنگ و روحانی رو ببینی عسلم.این روزها خواهری چون روزه میگیره زیاد حال و حوصله کامپیوتررونداره برای همین من این چندتا عکس رو میزارم بقیه اش زحمت خواهری. بوووس واسه هردوتاتون عزیزای من .   هیربد جونی در چغاسبز    هیربد درگیر با میز تلویزیون و کلیددرش  حالا دیگه بدون کمک هم میتونم بشینم     اینجاهم لگو بازی مکنم وبسیار این کارو دوست دارم    از تاب بازی لذت هم لذت میبرم وروی تاب واسه ی خودم اواز میخونم   وقتی سوار تاب میشی یواش یواش خوابت میبره...
9 شهريور 1392

هیربد در حمام وکشتی با خرسی

اول یه عکس خوشگل از داداشیم بذارم بعد بریم سراغ بقیه ی عکسا اینم عکس شما درحال کشتی با خرسی عاشق این کاری اینم پاهای شماست که از زیر خرسی آمده بیرون       وبالاخره من در کشتی با خرسیم برنده شدم       اینجا هم داخل تشت حمومی پاهاتم گذاشتی روهم.قوربون اون ژست هات برم         اینجاهم مامانی داره به شما مولتی ویتامین میده وشما از بس بدت میاد این شکلی میشی اینجاهم یه عکس از وقتیه که شما رو تابتون خوابیدی  فعلا بای   ...
9 شهريور 1392

هیربد جونییییییییی

هیربد جونم شما خیلی شیطون شدی همش دوست داری باهات بازی کنیم منم که درس ومشق ندارم همش باشما بازی میکنم یه خرس قهوه ای بزرگ داری که خیلی دوستش داری دیروز گذاشتمش روت کلی باهاش حال کردی بعضی وقتاهم میذارمت تو گهوارت با عروسک پولیشی هات بازی میکنی تازگی ها میری جای خونه باربی های من موهای باربی هامو یا میخوری یا میکشی کلا هر چیزی مثل مو شلنگ سیم وکش رو دوست داری یا میری رو میز های خونه هرچی روش هست رو میندازی پایین خلاصه کلی شیطون شدی                 اینم عکس های شما  اینجا داری با خرسی کشتی میگیری خرسی رو با پاهات بردی هوا  ودر مبارزه با خرسی شما برنده ش...
20 مرداد 1392

واکسن پایان شش ماهگی

وای گلم روز پنجشنبه بیستم تیر بایک روز تاخیر مامانی و بابایی شمارو برای واکسنت بردن مرکز بهداشت . روز خوبی نبود.ولی شما ماشاا.... خیلی پسر خوبی بودی با این که هم درد داشتی و هم تب ولی فقط ناله میکردی وگاهی هم گریه می کردی . قد و وزنت هم خیلی عالی بود "ماشاا...."  . راستی خاله نغمه هم اولین افطاری دعوتمون کردن که ما به خاطر کسالت شما نرفتیم ترجیح دادیم تو خونه بمونیم تاشما بهتر استراحت کنی .  خلاصه هرچی بود به خیرگذشت.یه عالمه دوستت دارم عشق کوچولوی من   ...
20 مرداد 1392

ورودبه هفتمین ماه تولدت مبارک

      عزیز دلم هفتمبن ماه تولدت مبارک انشاا...تولد120سالگیتو بسلامتی جشن بگیریم.   الان دیگه ازغذاهایی که مامانی بهت میده مثل حریره بادام و فرنی و کته با آب گوشت و سیب زمینی خیلی استقبال میکنی و دوست داری و ترجیحاغذاهای شیرین رو بیشتردوست داری   خبرخوب دیگه اینکه آیسان جون دختر خاله بهناز جونبا علی آقا و عقد کردن. البته جشن خاصی هنوز نگرفتن امیدوارم برای جشن هاشون ماهم مشهد باشیم.  ...
20 مرداد 1392