هیربدهیربد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

هیربد هدیه ی خدا در کریسمس

الان دیگه هیربدجونی برای خودش ماشالله مردی شده ، خواهرش هم دیگه نمیرسه به وبلاگ برادرش سربزنه الان هم بادیدن وبلاگش تمام خاطراتم زنده شد❤️

هیربدمننننننننننن

هیربدمن قربونت شم 28 روزدیگه مونده تاشما 1ساله شی واییییییییییییییی انگارهمین دیروزبودکه به دنیا اومدی وبنده شبش امتحان ریاضی ترم داشتم داداشی متاسفانه شایدنتونیم تولدیک سالگی تو اینجا جشن بگیریم  چون که اون موقع درگیر کارهای اسباب کشی هستیم ولی مامانی حتما کیک رو درست میکنه ایشالله زود زود واسه همیشه میریم مشهدواگرخدابخواد شاید تولدت رواونجا بگیریم هورااااااااااااااااااا واین که دیگه خیلی وقته یادگرفتی ازپله آشپزخونه بری بالا ولی بلدنیستی بیای پایین دیروزمن ومامان مشغول  بودیم وحواسمون به شمانبود وشما خودت و پرت کری پایین خداروشکر زیاد چیزیت نشد فقط سرت قرمزشد چند وقت پیش مامان عروسکای منو که ت...
20 آذر 1392

هیربدجوجو

سلام معذرت میخوام بازم بخاطردیراپ شدن وبلاگ هیربدجون هیربدجونم قربونت بشم روزبه روزعزیزترو شیرین ترمیشی جدیدا میگی نه مثلا وقتی من میخوام اذیتت کنم یا وقتی یه چیزی ازم میخوای ومن بهت نمیدم عصبانی میشی وموهاتو میکشی ومیگی نه نه نه نه واگه بیشترلجت رودربیارم شمااین شکلی میشی ومن هم امابعدخودم بهت میدمش یه کارجدیددیگه هم یادگرفتی که بوس کردنه وایییییییییییییی وقتی میخوای منو بوس کنی هرچی اب تو دهنته (تف) روی من خالی میکنی قربونه بوس کردنات برم من تازه اگه هم بهت بگم بوسم نکن توبدتربوسم میکنی وفوق العاده به جاروعلاقه مندی وتازه گی به وزنه هم علاقه مندشدی دورت بگردم مننننننننننننن راستی یادم گرفتی در کابینت هارووا...
6 آذر 1392

علی اصغرمن + عکس و10ماهگی و نذری امام حسین

داداش گلم چندروزپیش رفتیم همایش شیرخوارگان حسینی میخواستیم شماروعلی اصغرکنیم که شمانمیذاشتی چپیه روسرت بمونه وماهم شماروبالباس عادی بردیم اول که واردشدیم این شکلی شدی  بعد شماخوابیدی ووسطای مراسم پاشدی کمی بازی کردی وبعد داشتی خسته میشدی  که منو مامانی اومدیم بیرون ودوباره باتاخیرورودبه 11 ماهگیتوتبریک میگم عزیزم ده ماهگیت تموم شد الان 10 ماه و 2 روزته عکسای همایش  این کیکم مامانی به مناسبت ورودشمابه 11ماهگی درست کرداووووووووورین مامانی درحال کوتاه کردن موهای آقاهیربد tv دیدن چندروزپیش وقتی وارداتاقم شدم دیدم لاک غلط گیرموبرداشتی اون قدبه زمین کوبیدیش که درش واشده وفرشولباستوسرو...
22 آبان 1392

هیربد تمام زندگی من

اینم چندتاعکس که چندروزپیش گرفتم هیربددرحال بوسیدن اینجامثلا باهام قهرکردی سرتو گذاشتی تو پتوها   درحال رقصیدن بامامان مشغول کندن مژه ها چندروز پیش دوباره رفتیم پارک که عکساشو بعدمیذارم فعلا   ...
16 آبان 1392

قندک من ✿◕ ‿ ◕✿

چندتاخبرخوب هیربدجونم جیگرطلای خواهری  دیگه نمیتونم مثل قبلا هابشینم پای کامپیوتر اونقددرس دارم یه روزنیست امتحان نداشته باشم ولی الان که وقت دارم میخوام یه عالمه خبرخوب روبنویسم اول اینکه9 ماهگیت مبارک باشه باتاخیررررررررر دوم اینکه وقتی وارد9ماهگی شدی چهاردست وپارفتن روهم یادگرفتی افرین به توداداشی باهوش خودم سوم اینکه یادگرفتی دستت روبه مبل یامن یابابایی یامیز و....میگیریوبلندمیشی باریکلا . وویه بارهم بدون اینکه دستت روبه چیزی بگیری بلندشدی 30 ثانیه ایستادی اووووووووورییییییین خوشگل من قربونه پاهای کوچولوت البته اینم بگم چندبارنتونستی خودتو کنترل کنی وباسرخوردی زمین وکلی گریه کردی بمیرم برات عیب نداره بزرگ ...
3 آبان 1392

پارک وعکس

توی خونه بودیم که تصمیم گرفتیم بریم پارک وهمگی حاضرشدیم رفتیم پارک کلی خوش گذشت اینم عکساش درحال اماده شدن جدیدا هروقت ازت عکس میگیرم خودتوموش میکنی وبابدبختی میشه یه عکس ازت گرفت که خودتو موش نکرده باشی توراه  "اصلادوست نداشتم وقتی میام ازسرسره پایین مامان جون کمکم کنه دوس دارم خودم بیام پایین" "ووقتی سرخوردم این شکلی شدم که مامانی زودی گرفتم تاخدایی نکرده نیفتم" "ببینید چه قد خوشجلم من بگیدماشالله" "ووقتی رسیدیم خونه بانارنگی ازخودم پذیرایی کردم که مامانی میگفتن نخورحساسیت میاره ولی کسی گوشش بدهکارنبود." واییییییییی چه قدر ترش بود "بعد خواهری اومدتخمه بخوره که منم دلم خواست خواهری هم بهم...
25 مهر 1392

خبردندون دراوردن و کارهای هیربدجوجه

یه خبرخیلییییییی خوب داداش گلم دندون دراورد هوراااااااااااااااااااااا   اون دندونی روکه من آبی کردم شما اول درآوردی و بعددندون کناریشو هم درآوردی ماشاا... نانازی خواهری.  اینم عکس اش دندونی  که مامانی زحمت کشیدودرست کردبه به خیلی خوش مزه بود اینم بابایی به مناسبت 8 ماهگی شماخرید مبارکه داداشه گلم حالابریم سراغ عکسااااااااااا اینم هیربد جوجه سوارجاروبرقی گفته بودم خاله لیلا جونوایساجون اومدن خونمون بعدمامان کیک شکلاتی به مناسبت تولدخاله لیلادرست کرده بوداینم عکساش اینم یک عکس ازاولین خرابکاری هیربدجان زدنمک دون روشکست هیربددرحال خوردن سنگک اینجاهم دا...
25 مهر 1392

اولین کلمات وخبرهای مهم

وایییییییییی چندتاخبرخیلییییییییییی مهم داداش گلم قربونت برم من الهی بالاخره تونستی اسم منو بگی الهی فدات بشم این قدرخوشگل میگی هستی که حدنداره البته هستی نمیگی میگی هدتی چندتاکلمه دیگه هم یادگرفتی مثل اومد به اومدمیگی اومه بابا وماما هم میگی امی هم میگی ینی شیر دورت بگردم منننننننننننننننن یه خبردیگه هم هست دستتو میگیری به مامانیو وایمیستی بعدکه دستتو ول میکنی 5 ثانیه می ایستی بعدمیخوری زمین آفریننننننننننننننن به داداشی باهوش خودم گاهی وقتاهم دستتو میگیری به روروئکت و من روروئکتومیکشم توهم همراهش حرکت میکنی همیشه هم عادت داری روی نوک پا حرکت کنی کف پاتوزمین نمیذاری داداشه گلم مریضیت خوب شدوخداروشکردیگه مثل قبل غذامیخوری آخه تومدتی که مریض...
25 مهر 1392

آهای آهای خبرررررررررر

سلامممممممم داداش جونم الان که دارم برات مطلب مینویسم به شدت مریضی الهی من بمیرم برات تب شدیدی داری همش ناله میکنی اسهال استفراغ شدیدهم شدی   کلی هم پاشویه ات کردیم امافایده ای نداشت تبت اصلا قطع نمیشه  خیلی بی حالی وگریه میکنی دکترهم بردیمت گفتن ویروسیه . بهت شربت داد اماهنوزکه هیچ تغییری نکردی  ایشاله زودخوب شی  داداش جونم چندروزپیش خاله لیلا جو ن وآیساجونی اومدن خونمون وتولدخاله لیلابود خاله جون تولدت مبارک مامانی هم به افتخار خاله جون یه کیک کاکوئی درست کردن خیلی هم خوشمزه بود. . یکی ازچیزهایی که خیلی دوست داری دلستره عاشق دلستری اگه دلستره تلخم باشه بازمیخوری خیلی دوست داری   وعاشقه اینی که وقتی مامان خون...
14 مهر 1392

ادامه عکسا

هیربدو باباجونی توحرم امام رضا اینم ایسان جون دخترعممون نتونستم یه عکس درست وحسابی ازش بگیرم بس تکون میخورد     هیربد درحاله گیتارزدن    اینجاساعت خونه مامانبزرگ ایناروبرداشتی  مامانی گفت ساعت روبده توهم دادی افرین به داداشی حرف گوش کن خودمممممم هیربدوطاها جون   هیربدبارورئکش   اینم عکس های که گفتم عکساتموم شد قربونت برم داداشه گلم دوستت دارم قدر یه دنیا     ...
4 مهر 1392