هیربدهیربد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

هیربد هدیه ی خدا در کریسمس

الان دیگه هیربدجونی برای خودش ماشالله مردی شده ، خواهرش هم دیگه نمیرسه به وبلاگ برادرش سربزنه الان هم بادیدن وبلاگش تمام خاطراتم زنده شد❤️

@هیربد@

این همون پرده اتاقمه که گفتم هیربد خیلی دوستش داره البته توعکس خیلی خوب نیافتاده  خیلی خوشگل تره  اینم یکی دیگه از عکس هایی است که هیربد عاشقشه وقتی میبینتش کلی لبخند میزنه قربونت برم اینقدر با محبتی زود تحت تاثیر قرار میگیری اینجا هیربد از حمام آمده خسته است لا لاکرده ساکت داداشیم بیدار میشه اوا بیدار شد اگه دقت کنین صورت هیربدی زخمه واسه اینه که خودش را چنگ زده  آخه نه ناخوناش بلندبود خودش را چنگ میزنه البته تقصیری نداره دستاش تحت کنترل خودش نیست میزنه خودش را خونی مالی میکنه   حالا توعکس خوب معلوم نیست .البته مامانی امروز کوتاهشون کرده تا به خودش آسیبب نرسونه . ...
3 اسفند 1391

شیرین کاری های هیربد وخبرهای داغ

هیربدی وضعیت شما ازقبل کلی بهتر شده خدارا شکر شب ها کمی بهتر میخوابی ودل درد هاتم بهتره ماشالله خوب از شیرین کاریات بگم  تو اتاق من یه پرده رنگارنگ هست عاشق اونی وقتی اونو میبینی کلی میخندی البته هنوز خوب خنده را یاد نگرفتی یک طرفه می خندی   عکس هم خیلی دوست داری عکس ایسان وعسل و طاها دختر عمه ها وپسر داییت را مامان الهه چسبونده به دیوار خونه  وقتی اونارا هم میبینی کلی ذوق میکنی  روز پنجشنبه هم پالایشگاه بابایی یه جشن برامون گذاشته  قرار باهم بریم جشن  وشو جک وطنز اجرا میکنند بابایی اسممون را نوشت تا کلی بخندیم راستی آخرین خبر هم اینه که مامان بزرگ مرضیه هم قرار از مشهد بیادپیشمون شاید توجشن هم پهلومون با...
3 اسفند 1391

هیربد تمام زندگی من

  داداشی یه نگاه به من بکن میخوام ازت عکس بگیرم   بیا خواهری اینم یه نگاه خوشگل ا خواهری داری اذیت میکنی هابرو دیگه یه ژست خوشجل واست گرفتم خواهری بببببببببببببررررررررررررررررررررررررررووووووووووووووووووووووووووو کلافم کردی الان مامان را صدا میکنم بیاداز دستت راحت شم  ...
3 اسفند 1391

خوشتیپ

ببینید چه خوشتیپ شدم  بگو ماشالله حاضر شدم  برای دندونای مامی و بابایی خواهری هستی بریم دندون پزشکی چیه چرا این طوری نگام میکنید مگه خوشتیپ ندیدی چه قدر ماه شششششششددددددددددددییییییییییییییی نفس قربون لپ های آویزونت برم بده یه  بوس محکم از اون لپات بکنم ولی گناه داری لپات خراب میشن ازدور میبوسمت دیگه خسته شدم میخوام بخوابم   ...
3 اسفند 1391

هیس لا لا کردم

تمام این عکس ها مال وقتیه که من لالا کردم   اینجا بغل مامان الهه خوابیدم خیلی مراقبمه خیلی دوستش دارم     ...
3 اسفند 1391

تولد مامان الهه

اینم کیکمون که مامانی زحمت کشید ودرست کرد ببخشید زیاد ازکیکمون عکس نگرفتم آخه خیلی خوشمزه بود زود خوردیمش      این فندق منه که روز باشکوه تولد مامان جونی باگل هایی که بابا سعید خریده عکس گرفته    ...
2 اسفند 1391

آهای آهای آهای خبر ........

  امروز یه روز خیلی خوبیه .... چون 12 سال پیش در چنین روزی   در تاریخ 79/11/11 ساعت 19:30 روز سه شنبه خدای خوب ومهربون یه دختر ناز به ما عطاکرد .هستی جون خواهر مهربونیه که این وبلاگ رو برای برادرش هیربدجونی باز کرده ما هم ازش متشکریم. دختر گلم تولدت هزار هزار بار مبارک. یه دنیا دوستت داریم و هزار تا می بوسیمت . الآن هم مدرسه است وقتی برگرده یه جشن کوچیک دور همی می گیریم جای همگی خالی..... از طرف بابا سعید.مامان الهه .هیربدکوچولو           اینم کیک تولد دخترم که بابایی رفته خریده        ...
2 اسفند 1391

جشن پالایشگاه وهیربد

    اینجاهیربد خوابیده اینجاهم هیربد بیدار شده شیر میخواد ولی مامانی دستش بند بود نمیتونست بهت شیربده شماهم دست به کار شدی دست خودت را خوردی دیگه عصبانی شدی مامانی هم سریع بهت شیر داد و آماده ی رفتنت کرد اینجا شما آماده ی رفتنی  ونیمه خوابی   نازنازی خواهری چه قدر با این لباس ها خوردنی شدی ماشالله چشم نخوری ایشالله  ای خداااااااااااااااااااااااااا قربونت برم مثل ماه می مونی داداشم این همون هنرمندی بودند که برنامه واسمون اجرا کردند آقای ماهی صفت .این عکس را از روی کارتشون گرفتم ببخشید اگه خوب نیست      اینم کارت یادگاری از آقای ماهی...
28 بهمن 1391