هیربدهیربد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

هیربد هدیه ی خدا در کریسمس

الان دیگه هیربدجونی برای خودش ماشالله مردی شده ، خواهرش هم دیگه نمیرسه به وبلاگ برادرش سربزنه الان هم بادیدن وبلاگش تمام خاطراتم زنده شد❤️

شهربازی+عکس

سلامممممممممم بالاخره بابایی بعد3هفته اومدپیشمون و ماروشبش برد شهربازی خیلی بهمون خوش گذشت خیلی تعجب کرده بودی آخه تاحالااین همه اسباب بازیو بچه و آدم و... ندیده بودی منکه کلی اسباب بازی سوارشدم باباباجون هم فقط یه تاب بودروهوامیچرخیداونوسوارشدم سورتمه و...تنها بخاطرشماهم قطارسوارشدیم خلاصه کلی خوشگذشت نشدزیادعکس بگیریم چون هم شلوغ بود هم من همش رو هوابودم عکساتارمی افتاد اینم چندتاعکسی که گرفتیم اینجاسوارقطارشدیم بخاطرهیربدکلیم خوشش اومدهنوزحرکت نکرده اونم منو باباسعید اون بالا همه عکساهمینجوری تارمیافتن ازقیافت مشخصه چقدبهت خوشگذشته حالابریم سراغ عکس بق...
14 تير 1393

شیرین زبون

داداشی عزیزم کلی کلمه جدید یادگرفتی کلیم شیطون شدی و یه کارای بدی یادگرفتی کلماتی که یادگرفتی هبا با :هواپیما ماس:ماست (خیلی دوست داری گاهی ناهارفقط ماست میخوری)   ماما :مامان   آتوس:آتوسا (دخترخالمون)   ادات : افتاد   داها :طاها (پسردایی)   بابا:بابا   نام نام  :غذا   آپ : آب   ابس :اسب   عمو:عمو   اومه:اومد   ماو ماو : صدای گاو   گون: گل   اوبوف:اتوبوس   آینَه : آینه   عیوس: عروس یا عروسک  ...
11 تير 1393

خونه مامانبزرگ بابابزرگ

عکس های خشگل از خونه مامانبزرگ بابابزرگ مامان داره لباساتو درمیاره اینجالباستو دراوردیم میخوای بری اب بازی داری واردتشت میشی   داری آب بازی میکنی جدیدا یادگرفتی میری یک جاقایم میشی صداتم درنمیاد هیرچی میگیم هیربد کو جواب نمیدی توکمد قایم شده بودی ولی پاهات معلوم بود زدی صندلی مامانبزرگ اینارو داغوووووون کردی خخخخخخخخخخ تازه توپ بازی هم میکردی صندلی هم محکم گرفته بودی خیلی ازش خوشت اومده بود مثلا قاییم شدی دالییییییییی موشه ...
26 خرداد 1393

حیاط خونه مادرعموحمید

رفتی خونه مادرشوهرخاله وحیده ومعلوم بودکلی خوشگذروندی آخه من درس داشتم باهاتون نیومدم اینم عکساش بقیش واسه بعدخوابم میادالان ...
9 خرداد 1393

نمایشگاه بادایی وعکس+مطلب

داداشی امروزمیخوام چندتااز خوراکی هایی رو که علاقه شدیدی بهشون داری واست ینویسم عاشق چیپس و پفکی متاسفانه اون اوایل که اومده بودیم مشهدوهنوزخونمون روکامل نچینده بودیم مامانبزرگ مرضیه واسم  پفک اورد منم یکم بهت دادم حالا هروقت چیپس یاپفک میبینی میخوری اونم پفک نمکی خیلی دوست داری یه چیزدیگه که خیلی دوست داری خیارشور وقتی خیارشوریادلستر یانوشابه سرسفره میبینی دیگه غذا نمیخوری راستی زیتونم خیلی میخوری این چندتاچیزوخیلی دوس داری چندروزپیشم بازندایی ودایی و پسردایی رفتیم نمایشگاه گل   عکس های خشگلت که من خیلی دوسشون دارم ...
3 خرداد 1393

زشک و عکسای هیربد

داداشی عزیزم خداروشکر امتحانای میان ترمم تموم شدن دیگه فقط ترم آخرم مونده بعددیگه درسام تموم میشن دیگه تند تند عکساتو میذارم تو وبلاگت وای کلی شیطون شدی و کلی کلمه جدیدو کارای جدید یادگرفتی  بلدی وقتی بهت میگیم دماغت کو یا چشات کو یا موهات کو بادستت نشون میدی یادگرفتی از نردبون تختمون میری بالا ویادگرفتی کله ملق بزنی کلمات ابرو اتوسا و بله البته وقتی بهت میگیم مثلا آب میخوای میگی ها نمیگی بله و کلمه نه رو یادگرفتی امروزم رفتیم زشک و کلی از پدیده شاندیزخریدکردیم اینم عکسامون   اینجاتوی راه بودیم شماهم پشت فرمونی عکسای طبیعت عکسای ما شماومامان جون وسط رودخونه با...
19 ارديبهشت 1393

مسافرت به بیرجند

                                                        سلام بالاخره رفتیم مسافرت داداشی   به خاطرشمانمیشدیه جای دوربریم چون اذیت   میشدی واسه همین رفتیم یه  جاکه نزدیک مشهد باشه و تا به حال نرفته باشیم اینجوری شد    که رفتیم بیرجند اول میخواستیم بریم طبس و یزد که دیدیم خیلی دوربودمسافرتمون 3روزه بودکلی هم  خوشگذشت واسه هیربد جونم یه کامیون خشگل بایه جفت کفش ابی خریدیم اینم عکسای خانوادگی خودم و بابایی شماهم تو بغل باباسعید ببخشید عکساک...
13 فروردين 1393