مهمونی داداش جونی
شنبه شب مورخ 91/11/14 بابا سعید ولیمه داداشی گلم رودر رستوران پدیده خلاش دادند هوا هم خیلی سردبود و برف می بارید
دوستای گلمون هم آمده بودندو زحمت کشیده و کادوهای زیبایی هم آورده بودن . دست همشون درد نکنه.چند تا از اونا هم نبودند و رفته بودن شهرهای خودشون و جاشون هم خالی بود . جای همه ی فامیل عزیزمون هم که مشهد هستن خیلی خیلی خالی بود البته به امید خدا عید که بریم مشهد بابا جونم یه ولیمه هم تو مشهد می دن . بهر حال امیدواریم به همه ی مهمونای عزیزمون خوش گذشته باشه . چند تا از عکس های دوستای هیربدجونی رو هم برای یادگاری میزارم.هوووورا به افتخار همه دوست جونیا
اینجا مامانی می خواد گل پسرو شیربده و آماده رفتنش کنه.جیگجرتوبخورم نفس
{اینجادارم آماده می شم واسه رفتن شیرمم خوردم .وای چقدر خوشحالم }
{وای چقدر کاردارم تند تند باید حاضر بشم الآن مهمونای عزیزمون میرسن}
ببینید داداشم چقدر ماشاا... ناز شده
{من که حاضرم چرا نمیریم؟؟؟؟}
{وای خدا خسته شدم بریم دیگه چقدر معطل می کنید }
{خب حالا رسیدیم به رستوران مهمونای عزیزمون هم یکی یکی دارن میان هوراهورا.}
اینم یک عکس از آز آیسا جونی
آیساجونی و هیربدنفس
این دانیال جونه گل پسر خاله کیمیا و آقای رسولی
اینم امیرعباس جون گل پسر خاله فاطمه و آقای خجسته
اینم سلدا جون دخترخاله فیروزه وآقای امامی
این ستایش خانمه دختر گل آقای ملکی
اینم غزل خانم وشادی خانم دختر های نازخاله سعیده وآقای گنجعلی
اینم دینا خانم دختر خاله نرگس وآقای میرزایی
اینم آقا مهرشاد رحیمی زاده سمت راست تصویر و آقا پارسا پرگاری سمت چپ تصویر
{آخیش مهممونیمون به خیر و خوشی تموم شد جای همگی خالی .}
واینم هیربد کوچولو بعدازمهمونی
{حالا دیگه با خیال راحت می خوابم و نگران هیچی نیستم .}