هیربدهیربد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

هیربد هدیه ی خدا در کریسمس

الان دیگه هیربدجونی برای خودش ماشالله مردی شده ، خواهرش هم دیگه نمیرسه به وبلاگ برادرش سربزنه الان هم بادیدن وبلاگش تمام خاطراتم زنده شد❤️

مرسی که بهمون سرمیزنید.

بوس برای همه عزیزانی که بهمون سرزدنیه عالمه بوس تقدیم به شمابوس برای همه عزیزانی که بهمون سرزدن

وبلاگ هستی و هیربد 

هیربد هدیه خدا در کریسمس 

 

هستی وهیربد


 

     

 عزیزم تو این تیکر داری به سالروز تولدت نزدیک میشی

 

تیکردومین سال تولدت عزیزمنفسمون 

 

Lilypie Third Birthday tickers    Lilypie - Personal picture

تعتطیلات تابستان و یک مسافرت تووووپ و پاییز زیبا

کاخ دلماباغچه استانبول کشتی تفریحی برروی دریای مدیترانه شهربازی بچه ها منزل مامان بزرگ و اینکه تو عاشق علی داداشی ( پسر خاله نازی جون ) و بازی خمیر بازی و کثیف کاری های بعدش و قیافه مامانی عروسک بازی تو با عروسکهای بچگی من ، که برات خیلی هم تازگی داره مسافرت به شمال و بندر انزلی و قصر باری جنگل نور بابابزرگ جون ، طاها جون و یاسین کوچولو ( پسرهای دایی جون ) ...
26 آذر 1394

بدون عنوان

سلام عزیزم بعدازمدتها ببخشیدداداشی گلم دیگه خیلی نمیتونم به وبلاگت سربزنم😦😦😦ولی مثل همیشه من ومامانی وباباجونی عاشقتیم💋💋💋💖💖💖💑💑💑 عکسهاروهم بعدامیزارم.
20 مهر 1394

بدون عنوان

سلام داداش گلم الان خیلی وقته نمیتونم بیام سرم شلوغه خخخخخخ شرمنده . راستی عکس های عید رو الان برات میذارم.   اینم عکس روز عروسی آیسان جونه 1394/1/10 با بدبختی نگهت داشتیم تا یه عکس گرفتیم چون تمام مدت وسط بودی و داشتی میرقصیدی الهی قوربونت بشم اینها هم عکسهای فروردینه توپدیده شاندیز و دهکده شاندیز که خیلی بهمون خوش گذشت اینجا دهکده شاندیزه وقتی سوار این پونی شدنی به حدی خوشحاال بودی که نهایت نداشت ما اولش فکر کردیم میترسی ولی خدارو شکر خیلی هم استقبال کردی و آخرش هم پیاده نمیشدی اینجا هم اوایل اردیبهشت در بابلسره که متاسفانه هواهیلی سرد بود و نشد شما آب بازی کنی ...
18 خرداد 1394

بدون عنوان

داداشی گلم این روزها کمترمیرسم عکس بزارم ماشا...اونقدرشیرین کاری داری که نگوراستی دیگه مامانی شما رو پوشک نمیکنن درست بعدازتعطیلات نوروز94یعنی درسن دو سال و سه ماهگی دیگه راحت شدی چندتاعکش خوشگل هم بعداحتما میزارم   ...
23 فروردين 1394

بدون عنوان

عزیز دلم سلام. شرمنده که این روزها خیلی فرصت نمی کنم شیرین کاریهات رو بنویسم چون ماشاا.... خیلی زیاده از توان منم خارجه فقط بعضی هاشو که فرصت کنم عکس میگیرم. این عکسها مال زمانیه که یه لحظه ازت غافل میشیم و اونوقت باید خرابکاری جمع کنیم .... اینجا زمانیه که رفتیم سرزمین عجایب این بازی مال بچه های سه سال به بالا بود و ما فکرمیکردیم شما گریه کنی ولی نه تنها نترسیدی بلکه کلی هم خوشت اومده بود و اصلا مارو محل نمی گذاشتی خخخخ اینجا با مداد چشم مامانی واسه خودن سبیل و ریش کشیدی... خخخخ اینجا داری با ندارجان ( نگارجان ) دختر خالمون قایم موشک بازی میکنی که عاشق این کاری اینجا یواشکی موبایل منو برداشتی داری ادای منو...
11 بهمن 1393

گذرزمان تا پاییز 93

بعد ازمدتها سلام داداشی گلم . چند وقتی دیگه نمیرسم برات چیزی بزارم .شرمنده سرم شلوغه ... خیلی کارهای شیرینی میکنی اونقدر زیاده که نمیتونم بگم ولی هزارماشاا... بااین که پسری ولی خیلی زود شروع به حرف زدن کردی فکرکنم از یک ماه و نیم بود که خیلی از کلمه هارو می گفتی حالا هم جمله های زیاد و پشت سر هم میگی حتی خیلی از کلمه هارو میتونی از منفی اش هم استفاده کنی  مثلا بیا نمیام.خوابیدی نه بیدارم و خیلی چیزهای دیگه .ماشاا... خیلی باهوشی اسم ماشینهای توی کتاب وسایل نقلیه رو با یک بار گفتن زود یاد گرفتی . اسم بعضی هاشون رو هم خنده دار میگی مثل دول بوزر به جای بولدوزر و... همه رنگهارو کاملا تشخیص میدی و بلدی آبی زرد سبز قرمز قهوه ای صورتی بنفش...
8 آذر 1393